Menu

A+ A A-

در بیان اینکہ چون خودی از عشق و محبت محکم میگردد

 
 
از محبت چون خودی محکم شود
قوتش فرماندہ عالم شود
پیر گردون کز کواکب نقش بست
غنچہ ہا از شاخسار او شکست
پنجہ ی او پنجہ ے حق می شود
ماہ از انگشت او شق می شود
در خصومات جہان گردد حکم
تابع فرمان او دارا و جم
با تو می گویم حدیث بوعلی
در سواد ہند نام او جلے
آن نوا پیرای گلزار کہن
گفت با ما از گل رعنا سخن
خطہ ی این جنت آتش نژاد
از ہوای دامنش مینو سواد
کوچک ابدالش سوی بازار رفت
از شراب بوعلی سرشار رفت
عامل آن شھر می آمد سوار
ہمرکاب او غلام و چوبدار
پیشرو زد بانگ ای ناہوشمند
بر جلو داران عامل رہ مبند
رفت آن درویش سر افکندہ پیش
غوطہ زن اندر یم افکار خویش
چوبدار از جام استکبار مست
بر سر درویش چوب خود شکست
از رہ عامل فقیر آزردہ رفت
دلگران و ناخوش و افسردہ رفت
در حضور بوعلے فریاد کرد
اشک از زندان چشم آزاد کرد
صورت برقی کہ بر کہسار ریخت
شیخ سیل آتش از گفتار ریخت
از رگ جاں آتش دیگر گشود
با دبیر خویش ارشادی نمود
خامہ را بر گیر و فرمانی نویس
از فقیری سوی سلطانی نویس
بندہ ام را عاملت بر سر زدہ است
بر متاع جان خود اخگر زدہ است
باز گیر این عامل بد گوھری
ورنہ بخشم ملک تو با دیگری
نامہ ی آن بندہ ی حق دستگاہ
لرزہ ہا انداخت در اندام شاہ
پیکرش سرمایہ ی آلام گشت
زرد مثل آفتاب شام گشت
بہر عامل حلقہ ی زنجیر جست
از قلندر عفو این تقصیر جست
خسرو شیرین زبان ، رنگین بیان
نغمہ ہایش از ضمیر ’’کن فکان‘‘
فطرتش روشن مثال ماہتاب
گشت از بہر سفارت انتخاب
چنگ را پیش قلندر چون نواخت
از نوائی شیشہ ی جانش گداخت
شوکتی کو پختہ چون کہسار بود
قیمت یک نغمہ ی گفتار بود
نیشتر بر قلب درویشان مزن
خویش را در آتش سوزان مزن

IIS Logo

Dervish Designs Online

IQBAL DEMYSTIFIED - Andriod and iOS