Logo

شعلہ در آغوش دارد عشق بی پروای من


شعلہ در آغوش دارد عشق بی پروای من
بر نخیزد یک شرار از حکمت نازای من
چون تمام افتد سراپا ناز می گردد نیاز
قیس را لیلی ہمی نامند در صحرای من
بہر دھلیز تو از ہندوستان آوردہ ام
سجدہ
ٔ شوقی کہ خون گردید در سیمای من
تیغ لا در پنجہ این کافر دیرینہ دہ
باز بنگر در جھان ہنگامہ
ٔ
الای من
گردشی باید کہ گردون از ضمیر روزگار
دوش من باز آرد اندر کسوت فردای من
از سپہر بارگاہت یک جہان وافر نصیب
جلوہ ئی داری دریغ از وادی سینای من
با خدا در پردہ گویم با تو گویم آشکار
یا رسول اﷲ او پنھان و تو پیدای من

Website Version 4.0 | Copyright © 2009-2016 International Iqbal Society (formerly DISNA). All rights reserved.