Logo

افکار انجم

 

1


شنیدم کوکبے با کوکبی گفت
کہ در بحریم و پیدا ساحلی نیست
سفر اندر سرشت ما نھادند
ولی این کاروان را منزلی نیست

2


اگر انجم ھمانستی کہ بود است
ازین دیرینہ تابی ہا چہ سود است
گرفتار کمند روزگاریم
خوشا آنکس کہ محروم وجود است

3


کس این بار گران را برنتابد
ز بود ما نبود جاودان بہ
فضای نیلگونم خوش نیاید
ز اوجش پستی آن خاکدان بہ

4



سوار راہوار روزگار است
قبای زندگی بر قامتش راست
کہ او نو آفرین و تازہ کار است
خنک انسان کہ جانش بیقرار است

 

Website Version 4.0 | Copyright © 2009-2016 International Iqbal Society (formerly DISNA). All rights reserved.